مثلث شادی

 

هیجان احساس درونی ماست و می تواند گذرا یا ثابت و پایدار باشد. مثلا وقتی می گوییم کسی خوشحال و شاد است، این حس می تواند زودگذر و لحظه ای یا حسی پایدار باشد. فردی را در نظر بگیرید که غمگین و افسرده است و به هر دلیلی برای لحظاتی شاد شده و به همین دلیل حس شادی و هیجان دارد اما شکل غالب و پایدار هیجانی این فرد در روزها و هفته های گذشته شادی نبوده است. زمانی که شکل غالب، پایدار و عمده هیجان فرد در روزها و هفته های قبل شادی باشد، می توانیم بگوییم دارای خلق شاد بوده است.

 

در مقابل شادی، غم است. افراد می توانند هیجان های زودگذری داشته باشند که محتوایش غم و اندوه باشد اما در یک فرد افسرده هیجان غالب افسردگی است که در این صورت می گوییم خلق افسرده دارد.

 

بنابراین مهم این است که ما به جنبه زودگذر و پایانی هیجان دقت کنیم. دیگر اینکه هیجان ها می توانند در افراد به شکل متنوع به وجود بیایند که یک شکل غالب دارند. هیجانات زودگذر را می توانیم با اقدام های فرح بخش به وجود بیاوریم. در واقع با اقدام هایی که برای تفریح یا انجام فعالیت های لذت بخش انجام می دهیم، این امکان را به وجود می آوریم که به صورت مقطعی و لحظه ای در ما هیجان های شادی ایجاد شود.

 

سوال اینجاست؛ اگر شخصی هیجان های معمولی یا حتی غمگین دارد و می خواهد این هیجانات را به شادی تبدیل کند، چگونه این هیجانات زودگذر را به هیجانات پایدار تبدیل کند. به عبارت ساده تر، اگر خلق و هیجان غالب فردی افسردگی است و می خواهد این هیجان را به شادی تبدیل کند، اولین قدم این است که بتواند به صورت گذرا هیجان شادی را درون خود ایجاد کند و سپس به وسیله روش هایی خاص این هیجانات را به صورت غالب در درون خود استقرار دهد. این استقرار، مایه غالب هیجانی به شکل شادی می آید و به این ترتیب شخص می تواند از غم فاصله بگیرد.

 

نکته دیگر اینکه هیجان را باید با ۲ وجه دیگر در نظر گرفت که با هم مثل ۳ راس یک مثلث می مانند. یک راس آن خود هیجان است که درباره اش صحبت کردیم، در راس دیگر افکار ماست و راس سوم، رفتار. به عبارتی افکار، رفتار و هیجان های ما ۳ راس یک مثلث هستند و می توانند بر یکدیگر تاثیر داشته باشند. یعنی وقتی ما رفتار مثبتی داریم، این رفتار مثبت در ما هیجان مثبت ایجاد می کند و آن هیجان مثبت باعث تغییر فکر ما به سمت افکار مثبت می شود. برعکس، وقتی اتفاقی باعث شود خلق ما غمگین شود، افکار ما هم به سمت افکاری که دارای محتوای شکست، اتفاق های ناگوار و مشکلات هستند، خواهد رفت و رفتارهای ما هم در همان راستا خواهد بود یعنی اگر فردی غمگین است، افکار او نیز به سمت محتوای غمگین کننده می رود و به این ترتیب در افکار منفی خود غوطه ور می شود. این محتوا می تواند محتوای ناامیدی، پوچی، احساس تنهایی و احساس بی یاور بودن را در فرد ایجاد کند یا بهتر است بگوییم این افکار یعنی احساس پوچی، ناامیدی، تنهایی و بی یاوری، جزو احساسات غالب در نزد افراد افسرده است. به دنبال آن، فرد نیز دارای انگیزه و اعتماد به نفس پایین می?شود و این حس باعث ایجاد رفتارهایی بدون تاثیر بخشی لازم خواهد بود یا انگیزه ای برای ایجاد رفتارهای ثمربخش نخواهدداشت. در نتیجه فرد در تمام کارهایش تردید دارد و می خواهد آنها را به نوعی پشت گوش بیندازد یا با تاخیر انجام دهد. در این شرایط خود شخص یا دیگران این شرایط را به عنوان تنبلی تعبیر می کنند در حالی که این اتفاق به خاطر کاهش انگیزه است که در یک فرد افسرده ایجاد می شود. این مثال ارتباط مستقیم بین هیجان افکار و رفتار ما را نشان می دهد.

 

برعکس وقتی شاد هستیم، افکار مثبت و شاد سراغ ما می آید، افکاری که محتوای آن می تواند موفقیت ها و خاطرات خوب ما و در عین حال جمع بندی و استدلال های مثبت ما از زندگی باشد. در این شرایط انگیزه ما بالا می رود و اعتماد به نفس خوبی پیدا می کنیم و در نتیجه فعالیت ها و رفتارهای مثبت بیشتری می توانیم انجام دهیم.